مدیر گروه مردم شناسی پایگاه شهر تاریخی یزد گفت: در دو قرن پیش مراسم نوروز د یزد با آداب خاصی برگزار می‌شده است.


 صدیقه رمضانخانی در این خصوص اظهار داشت: در گذشته جشن نوروز، باشكوه و زيبايي بيشتري نسبت به امروز برگزار مي‌گرديد، بهار يزد خيلي زود از راه مي‌رسيد و نيمه‌هاي اسفند، بوي سال نو جان مردم كوير‌نشين را به تلاش و تكاپوي مضاعف وا مي‌داشت؛ خاصه زرتشتيان كه قبل از فرا رسيدن عيد نوروز، مراسم ويژه ديگري هم داشتند و در واقع با جشن‌هاي ويژه خود به پيشواز سال جديد مي‌رفتند.

وی گفت: در آن روزها به سفره نوروزي سفره هفت‌سين نمي‌گفتند؛ بلكه به آن سفرة زيرويجو مي‌گفتند. ويجو نيز صفحة مربع شكلي به درازا و پهناي يك متر، ‌كمي بيشتر يا كمتر بود كه از ني‌هاي به هم پيوسته و بسته شده به وجود آمده بود و چهار سر آن با طنابي به ميخي با حلقه يا قلاّبي به سقف اتاقي(اتاق پسکم مس)كه از اتاق‌هاي ديگر تميزتر بود و حرمت بيشتري داشت و معمولاً نان در آنجا نگهداري مي‌شد آويزان مي‌شد و زير اين صفحه چهارگوشه سفره نسبتاً بزرگي (خيلي بزرگتر از صفحه ويجو) به چهارگوشه ويجو بسته مي‌شد و زير ويجو آويزان مي‌‌گرديد.

 
مولف کتاب فرهنگ زرتشتیان افزود: زير اين سفرة آويزان بر روي زمين سفره ديگري پهن مي‌شد كه آن را سفره نوروزي يا سفره زير ويجو مي‌گفتند؛ معمولاً سفره‌ها به رنگ سفيد يا زرد و يا سفيد و سورمه‌اي بود. مادر ؛ دست به كار چيدن سفره زير ويجو مي‌گرديد. ساعات لذّت‌بخشي براي اعضاي خانواده بود؛ چرا كه مدّت‌ها انتظار چنين لحظاتي را كشيده بودند.

 
وی ادامه داد: در سفره سفيد و سورمه‌اي بافت يزد،‌ ابتدا آئينه و قوطي‌ پر از نقل سفيد يزدي، عكس اشوزرتشت، قند سبز و كتاب اوستا در جاي ويژه خود چيده مي‌شد و چهارگوشه سفره مقداري آويشن،‌ سنجد و نقل ريخته مي‌شد؛ سپس نوبت به گذاردن يك ليوان شير،‌ يك ليوان شربت، يك تاس مسين پر از آب و آويشن كه انار يا سيب‌ و يا سكّه‌اي در آن انداخته بودند و يك ليوان شراب بر سر سفره مي‌رسيد.
همچنین بر سر سفره نوروری يك سيني كاهو، سبزي خوردن، ميوه‌هاي مختلف، گلداني از چند شاخه سرو ؛گل و شكوفه و غذاهاي مختلف مانند پلو ساده، سبزي پلو با ماهي سرخ شده و نيز كماچ، يك قرقره، يك دولُك پر از آجيل كه دهانة آن را نيز باز مي‌گذاشتند و‌ يك تخم مرغ هم روي آن مي‌گذاشتند،‌ قرار مي‌دادند.


رمضانخانی گفت: بعد از چيدن سفره توسّط مادر‌ و نيز ديگر اعضا خانواده، پدر يك قراني ، دو قراني و نيز پنج قراني را در بشقابي قرار مي‌داد و بر سر سفره مي‌گذاشت؛ البته به جز اين پول‌ها مقداري هم پنابادي (ده‌شاهي) و صد ديناري (‌دو شاهي‌) و يك شاهي هم وجود داشت كه ويژه عيدي بچّه‌ها بود.
سپس مادر در ظرف بزرگي كه معمولاً مسي بود، فالوده مرواريد كه خود آن را تهيه كرده بود، بر سر سفره مي‌گذاشت و روي آن را تخم شربتي (ريحان) مي‌پاشيد. پدر نيز يك كوزه نو سفالي كه تازه خريده بود، پر
از آب ‌‌كرده بر سر سفره مي‌نهاد و بر دهانه آن هم يك عدد سيب سرخ مي‌گذاشت.

وی افزود: ديگر همه چيز براي جشن نوروز آماده شده بود ؛ همة اعضاي خانواده كمي از غذاهايي را كه مادر پخته بو‌د مي‌خورند؛ زيرا عقيده داشتند با شكم گرسنه نبايد به استقبال سال نو رفت؛ سپس بچّه‌ها با خوشحالي وصف ناپذيري لباس‌هاي نو‌ را مي‌پوشيدند و آماده بر سر سفره مي‌نشستند؛
مادر نيز لباس نويي كه شامل پيراهن زري و مقنعة سبز و كفش ساغري نو بود، مي‌پوشيد و با لباس زيبا و سنّتي خود، مجمر پر از آتش را بر سر سفره مي‌گذاشت و بر روي آن دانه‌هاي اسفند و كندر مي‌ريخت‌ و به اتّفاق پدر شروع به خواندن اوستا مي‌كرد. قلب‌ها شروع به تپيدن مي‌كرد‌ و همگي لبخند بر لب منتظر آغاز سال نو بودند. صداي شلّيك توپ، تحويل سال نو را خبر مي‌داد. بچّه‌ها نگاهشان را از تخم مرغ روي آيينه بر نمي‌داشتند؛ با اين باور كه چرخش تخم مرغ را بر روي آيينه ببينند بالاخره سال تحويل مي‌شد.

 
مدیر گروه مردم شناسی خاطر نشان کرد: مادر يك شاخه سرو و مقداري آويشن و سنجد به دست پدر مي‌داد و سال نو را به او شادباش مي‌گفت ؛ در مقابل پدر هم چند شاخه سرو و‌ آويشن و سنجد به دست مادر داده، به او تبريك مي‌گفت ؛ معمولاً پدر به مادر مقداري سكّه پنج قراني و گاهی هم يك سكّة طلا مي‌داد. بعد از عيدي دادن به مادر، نوبت به بچّه‌ها مي‌رسيد. پدر و مادر در حالي كه بچّه‌ها را مي‌بوسيدند، به‌ آنها هم چند شاخه سرو مي‌دادند و سپس پدر سكه‌هاي خرد پنابادي و صناري و يك شاهي را به بچّه‌ها عيدي مي‌داد. بچّه‌ها هم دست پدر را مي‌بوسيدند. آن گاه مادر از جا بلند مي‌شد و گلاب‌پاش را بر مي‌داشت و به همگي گلاب مي‌داد تا صورت خود را با عطر دل‌انگيز گلاب خوشبو كنند؛ سپس آيينه را روبه‌روي همگي ‌مي‌گرفت تا هر كس خود را در آن ببيند. پدر كاغذي بر مي‌داشت و با قلم نام خدا وند و شادباش نوروزي را بر آن مي‌نوشت. در حقيقت با نام خـدا اوّلين نـوشته و كار سال را آغاز مي‌كرد. بعد مادر افزون بر نوشتن، سوزن را هم بـر مي‌داشت ؛
چندكوكي به پارچه كه بر سر سفره گذاشته شده بود، مي‌زد و او هم كار دوخت و دوز سالانه را اين چنین آغاز می کرد.


این مولف ادامه داد: بچّه‌ها هم نام خدا و مبارك باد بر روي كاغذ مي‌نوشتند و دختران معمولاً به پارچه چند نخ كوك مي‌زدند؛ ياد كردن نام خدا در آغاز سال يكي از سنّت‌هاي خوب زرتشتيان بود؛
در آن زمان بر سر سفرة نوروزي سبزه نمي‌گذاشتند و به جاي آن از شاخه‌هاي سرو و گل و شكوفه استفاده مي‌كردند؛ در آن روزگار سبز كردن سبزه، ويژه كارهاي ديني و يادبود درگذشتگان بود ؛ بر سر سفرة نوروزي ماهي زنده هم ديده نمي‌شد؛ بلكه ماهي سرخ شده با سبزي‌پلو بر سر سفره نهاده مي‌شد.


بعد از مراسم اوّليه، نوبت به ديد و بازديد و مراسم و تشريفات نوروزي بود. براي ديد و بازديد نوروز معمولاً مردها جدا و زن‌ها جدا به ديد و بازديد مي‌رفتند مگر ديد و بازديد خويشان خيلي نزديك كه خانواده با هم به ديدن مي‌رفتند.


وی گفت: روز اوّل سال مردها به ديدن ستور بزرگ مي‌رفتند. زيرا آنان براي دو طبقه یکی پيشوايان ديني و  آموزگاران ارزش خاصّي قائل بودند.

 
بعد از ديدن پيشواي ديني به ديدن آموزگاران، كه در آن زمان معمولاًجلوي اسم آنها لفظ استاد يا ميرزا بود، مي‌رفتند. سپس به ديدار خانواده‌اي مي‌رفتند كه سال قبل عزيزي را از دست داده است؛ آن گاه‌ به ديدن تازه عروس و تازه داماد و بعد به ديدار بزرگان خانواده از جمله: پدربزرگ، مادربزگ و پدر و مادر می رفتند.


رمضانخانی گفت: گرفتن جشني (عيدي) از پدر و مادر و بزرگترها شگون داشت و آنها هم معمولاً از جشني دادن كوتاهي نمي‌كردند؛ روز اوّل فروردين معمولاً دختر و پسري كه با هم نامزد شده بودند براي هم جشني مي‌گرفتند، روز اوّل نوروز پسر براي دختر و روز ششم فروردين «روز خورداد» دختر براي پسر 
 هديه مي‌فرستاد ؛ ‌معمولاً هديه پسر براي دختر يك تا سه سكّه طلا يا نقره، گلوبند زرتشت،‌ يك قواره پارچه، دستمال ‌سبز ابريشمي بافت يزد، آويشن، سنجد، ‌شيريني و مقداري سرو و گل بود و هدية دختر هم معمولاً يك گلوبند فروهر،‌يك قواره پارچه كت و شلواري، آويشن، سنجد، شيريني و مقداري سرو و گل بود.


وی ادامه داد: ديدار از پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ دسته‌جمعي بود و همة فرزندان و نوه‌ها در يك روز يا بعد از نيمروز روز اوّل و اگر فرصت نبود روز دوم در خانه بزرگترها جمع مي‌شدند؛ ديد و بازديد از خواهر، برادر، عمّه، عمو، دايي، خاله و همسايگان به روزهاي بعد موكول مي‌شد. معمولاً پذيرايي با چاي، شيريني، آجيل، فالوده يا شربت انجام مي‌گرفت. در فاميلي كه تعداد خانواده زياد بود گاهي اين ديد و بازديدها تا 21 روز به طول مي‌انجاميد.

 
مدیر گروه مردم شناسی در کتاب خود اشاره نموده که: وقتی  پگاه روز وهمن در ماه فروردين (دوم فروردين) از راه مي‌رسيد؛ پدر يا پسر خانواده با مشربه‌اي در دست پله‌هاي جوي را براي آوردن آب طي مي‌كرد و همگي با آب سرد و خنك جوي،‌سر و صورتي صفا مي‌دادند و بر سر سفره صبحانه مي‌نشستند و بعد از خوردن صبحانه و خواندن اوستا و ريختن دانه‌‌هاي اسفند و كندر بر آتش برنامة ديد و بازديد روز دوم را تدارک می‌دیدند.


اگر پدر خانواده بزرگتر فاميل بود، اعضاي فاميل آن روز به خانة او مي‌آمدند. آن روز سالن بزرگ خانه كه به پنج‌دري يا سه‌دري معروف بود، فرش مي‌شد و تشك‌هايي از جنس زری ،ترمه یا مخمل اطراف آن چيده مي‌شد.


معمولاً طاقچه‌هايي در اتاق های پنج دری وسه دری وجود داشت كه حكم ميز را داشت و بر روي اين طاقچه‌ها، عكس‌هايي از زرتشت، چراغ، شمعدان، قاب عكس درگذشتگان يا اعضا خانواده، گلدان‌ ، قاب و قدح‌هاي بزرگ و كوچك چيني، آيينه و چيزهاي زينتي ديگر گذاشته مي‌شد.


وی ادمه داد: بر سقف ميان پنج‌دري هم چراغ نفتي آويزان مي‌كردند؛ در طاقچة وسطي هم كه از همة طاقچه‌‌ها بزرگتر بود با يك تكّه پارچة زري بسيار زيبايي كه قدمتي هم داشت، پوشيده مي‌شد و بر روي آن گلابدان و آيينه و كُتي (‌قوطي يا ظرف مسي هرمي شكل نقش‌دار) پر از نقل سفيد و بشقاب‌هاي شيريني كه روز قبل از سفره زير ويجو كه همان سفرة هفت‌سين است، برداشته‌ و به روي طاقچه گذاشته مي‌شد.

 
معمولاً مادر در گوشه‌اي از پنج‌دري‌ سفره مي‌انداخت و روي آن هم يك پارچة ترمه یا مخمل حاشيه‌دار بافت شهر يزد كه ريشه‌هاي زرّين ياسمين داشت و به آن سوزني مي‌گفتند، پهن مي‌كرد و يك طرف سفره زير سماوري برنجي و روي آن سماور مسي‌ كنگره‌دار و برّاق‌ مي‌گذاشت .

 همة اعضای خانواده لباس‌هاي نو خود را مي‌پوشيدند و مادر‌ يك بهاري زري و مقنعة اطلس سبز و لچك ‌ زري و كفش ساغري مي‌پوشيد و لچك را با يك دكمه مي‌بست ؛يا اينكه دو سر آن را به هم مي‌دوخت تا حجاب خود را كامل كرده باشد. پدر هم به علّت منع پوشيدن ارخالق (قباي دراز تا روي پا) كت و شلوار سورمه‌اي خط‌خط سفيد از نوع پارچه‌هاي يزدي مي‌پوشيد و يك كلاه استوانه‌اي شكل بر سر مي‌گذاشت (بعداً به اين نوع كلاه لبه اضافه شد و آن را كلاه پهلوي ناميدند) و همگي منتظر آمدن ميهمان‌ها مي‌شدند.

رمضانخانی اظهارداشت: خير ‌‌و خوش نوروزي آغاز مي‌شد كه معمولاً خوش و خير مردانه دو كلمه و كوتاه بود؛‌ بدين صورت كه يك شاخه سرو به دست هم مي‌داند و مي‌گفتند: نوروز جمشيدي و يا سال‌نو مبارك. البته اين جملات به زبان سنتي زرتشتيان رَد و بَدل مي‌شد‌ و همان‌طور كه شاخة سرو را به دست هم مي‌دادند و كلمات شادي‌بخش و مبارك‌‌باد به هم مي‌گفتند، مقداري آويشن و سنجد هم جهت خوشبو كردن دست يكديگر به هم مي‌دادند و بعد از آن هم نوبت مي‌رسيد به عيدي دادن كه معمولاً سكّه بود و به آنها سكّه‌هاي « جشني»‌ مي‌گفتند.


بعد از خوش ‌و‌ خير گفتن‌ها، پدر كنار سماور مي‌نشست و معمولاً دختر خانواده با يكدست آيينه و يكدست گلاب‌پاش اول به بزرگترها مقداري گلاب مي‌داد؛ سپس جلوي آنها آيينه‌اي قرار مي‌داد كه هر كس كه سر و صورت خود را خوشبو مي‌كند صورت خود را هم در آيينه‌ ببيند و هرگاه به آيينه نگاه مي‌كردند و مي‌گفتند: گل باشيد، يا شاد و روشن باشيد.‌گلاب را جهت خوشبو كردن خود و محيط ‌‌در ابتدا استفاده مي‌كردند و آيينه را به اين علّت جلوي روي ميهمان‌ها قرار مي‌دادند؛ تا به اعتقاد خود‌ با گرفتن آيينه جلوي روي ميهمان‌ها، آنها بتوانند صورت خود را كه بهترين هدية سال نو است در آن ببينند. در واقع اوّلين و بهترين هديه به ميهمان نوروزي، ديدن صورت خود در آيينه بود‌‌. البته برخي نيز معتقدند كه چون با ريختن گلاب به سر و صورت گاهي آرايش مو به هم مي‌خورده است آيينه را به دست او مي‌دادند تا ميهمان موي خود را‌ مرتب كند.


وی گفت: يك موردي هم كه در صحراهاي يزد لذّت و شادي خانواده‌هاي زرتشتي را بيشتر مي‌كرد، پيدا كردن ريشه‌هاي آبدار و نسبتاً شيرين كنگر بودكه در ريگزارهاي يزد مي‌رويید و زرتشتي‌ها آن را « ذي‌غل» مي‌نامیدند.

 
بچّه‌ها دسته‌جمعي به صحراها مي‌رفتند و ذي‌غل جمع‌آوري مي‌كردند و آن را مي‌جويدند و به سبب طعم شيرين آن از جويدن اين ريشه‌ها لذّت مي‌بردند و گاه اين ريشه‌ها را به مقدار زياد جمع‌آوري نموده به خانه مي‌بردند تا خواهر و برادر و پدر و مادر هم آنها را جويده، لذّت ببرند.
روزهاي دوم تا پنجم نوروز هم با ديد و بازديد و بازي در صحرا و خوردن غذاهاي دست‌پخت مادر چون: خوردن كماچ شيرين، خوردن نقل و شيريني‌هاي تازة يزدي، پشت سر گذاشته مي‌شد.


این مولف در کتاب خود اشاره نمود : روز ششم كه از راه مي‌رسيد، جنب و جوش تازه‌اي در خانه از سر گرفته مي‌شد؛ صحن و بيرون خانه آب و جارو مي‌گرديد. عطر اسفند و كندر فضاي خانه را پر مي‌كرد و بوي نان تازه كه دست‌پخت مادر بود، اشتها را بر مي‌انگيخت؛
مادر سفره سفيد بزرگي را در پسكم مس پهن مي‌كرد‌ و آمادة مراسم هفدرو  مي‌شد؛ روي سفره مقداري ميوه و چند نان تنوري تازه و يك ظرف آش رشته (در گویش یزد به آن آش خمير گویند) و يك بشقاب تخمة بو داده كه معمولاً تخمة خربزه(در تداول عامیانه یزد بدان تخمه خیار گفته می شود.) بود مي‌گذاشت و چهارگوشة سفره را مقداري كنجد و نقل و مغز بادام بو نداده و كشمش مي‌ريخت؛ معمولاً زرتشتيان در گذشته دو روز را به عنوان مراسم « هفدرو» برگزار مي‌كردند: يكي هفدروي زنده‌ها كه در حقيقت جشن زادروز اشوزرتشت هم بود و يكي هفدروي درگذشتگان در روز نوزدهم فروردين كه با جشن فروردين‌گان (يا جشن فرودُگ) همراه بود.


وی ادامه داد : در آن روزها يز‌شن‌خواني و جشن عمومي و اجراي برنامه‌هاي گوناگون به مناسبت سال روز تولّد زرتشت در كار نبود؛ بلكه مردم به يكي از مكان‌هاي مقدّس از قبيل در مهر، گهنبارخانه، شاورهرام ايزد يا كوشك يا ستي پير مي‌رفتند و وقتي به هم مي‌رسيدند زادروز اشوزرتشت و هفدوروي شاه كيخسرو را به هم تبريك مي‌گفتند؛ زيرا معتقد بودند كه شاه زنده (شاه كيخسرو) با اسبش امروز به خانه‌ها و از سفره‌ها گذر مي‌كند؛ بنابراين با شوق و ذوق فراوان گرد سفره مي‌نشستند، تا صداي سم اسب او را بشنوند و اگر صدايي شنيده مي‌شد، مي‌گفتند اين صداي سم اسب كيخسرو بود كه از سفره گذر كرد.

 
رمضانخانی گفت: يكي از برنامه‌هاي عصر روز ششم فروردين كه خاص زنان بود، گرفتن فال كوزه كه زرتشتيان به آن چك و دوله يا « چُمي دوله» مي‌گويند، بود و معمولاً مردها در اين موقع به درب مهر(آتشکده) مي‌رفتند و در مراسم شاباش شركت مي‌كردند،‌ در آن زمان دو درمهر معروف در يزد وجود داشت؛ يكي در مهر قديمي كه در محلّة دستوران (اطراف آتشکده) بود و آتش يكي از آتشكده‌هاي بزرگ زمان ساسانيان در آن روشن نگه داشته مي‌شد و ديگري در مهرنوش بود كه جنب مدرسه کیخسروي در خیابان چمران واقع شده بود.

 
در پايان گفتني است؛ معمولاً در عصر چنين روزي پدرها و پسرها به در مهرنوش مي‌رفتند و پسران عيدي‌هايي راكه گرفته بودند ‌به همراه مي‌بردند تا اين پول را به نيّت كار نيك به اين مكان هديه كنند.
روز هفتم نوروز تا پنج روز بعد مراسم زيارت مقبره‌هاي بزرگان زرتشتي بود که انجام می‌گرفت.